روزهایی سخت
از این شعر خوشم میاد. حتماً شنیدید. شهاب حسینی رو تبلیغات سریال مدار صفر درجه به همراه یک ویولن زیبا می خونه:
ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگها پنهان هستی
بیرون بیا و بگذار صدای شیرین تو را بشنوم و صورت زیبایت را ببینم
زیرا دیگر فصل رفتن به پایان رسیده است
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر نام گرم و برفی که آب می شود
و برای خاطر نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
سپیده که سر بزند در این بیشه زار خدنگ زده شاید دوباره گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز مگو هرگز
قرار بود راجع به مدیریت MBA توضیح بدم.
تعریف و اهداف رشته MBA
دوره کارشناسی ارشد مدیریت سازمان که معادل Master of Business Administration) MBA) است به منظور پرورش مدیران کارآمد برای اداره سازمانهای اقتصادی - اجتماعی، تولیدی و خدماتی طراحی شده است.
رشته MBA یا کارشناسی ارشد مدیریت حرفه ای بازرگانی چنانچه از نامش پیداست تنها مدیریت بازرگانی نیست ، از آنجا که در ایران آموزش مدیریت به سه شاخه بازرگانی ، صنعتی و دولتی تقسیم می شود برای اکثر متقاضیان این گمان پیش می آید که MBA تنها در بر گیرنده مباحث مدیریت بازرگانی است و به طور مثال برای مدیریت صنعتی باید به سراغ رشته دیگری رفت در حالی که این تصور کاملا اشتباه است.
MBA مدیریت Business است و Business یعنی کلیه عملیاتی که از تولید تا فروش و خدمات پس از فروش کالا یا خدمات را شامل میشود و به صورت مکرر اتفاق می افتد.
برای رشته MBA حدود 30 گرایش مختلف در کشور های مختلف تعریف شده است. اما چهار گرایش اصلی این رشته که تقریبا در همه دانشگاه ها تدریس می شوند به شرح زیر است:
1- بازاریابی و مدیریت فروش ( Marketing )
2- مدیریت مالی و مدیریت موسسات مالی ( Finance )
3- مدیریت تولید و سیستمهای تولید و پروژه ( Operation )
4- مدیریت منابع انسانی ( Human Resources )
امروزه حتی MBA با گرایش هایی مانند تجارت الکترونیک و فن آوری اطلاعات نیز ارائه می شود که نشان از انعطاف پذیری بالا و نیاز روز افزون به فارغ التحصیلان این رشته است.
متاسفانه امروزه بسیاری بدون توجه به محتوای MBA آن را با نام مدیریت سازمان می شناسند و تنها به بخش بسیار کوچکی از اهدافی که در این دوره بررسی می شود می پردازند. اگر بخواهیم تعریفی دقیقتر از اهداف MBA داشته باشیم باید توجه داشت که هدف این دوره پذیرش فارغ التحصیلان دوره های کارشناسی در رشته های مختلف به خصوص رشته های فنی و مهندسی و پرورش افرادی است که قادر باشند در زمینه های ذیل انجام وظیفه نمایند :
(1) اداره و راهبری مؤثر و کارآمد سازمان یا یک بخش تخصصی از آن نظیر بخش های تولیدی، بازاریابی و فروش، اطلاعات و مالی
(2) ایجاد تحول در یک بخش تخصصی سازمان
(3) طراحی، هدایت و رهبری تحول در کل سازمان پس از کسب تجارب عملی در مدیریت
(4) کارآفرینی با ایجاد فعالیت های جدید در درون سازمان و یا ایجاد سازمانهای جدید
(5) ارائه خدمات مشاوره ای و مطالعاتی در زمینه های مزبور به مدیران سازمانهای اقتصادی و اجتماعی
این اهداف تقریبا" در تمام جهان یکسان هستند. به عنوان نمونه ( Harvard Business School(HBS
که یکی از معتبر ترین Business School های جهان می باشد،هدف دوره و قابلیتهای مورد نظر فارغ التحصیلان خود را به شرح زیر می داند:
1- a transformational experience for students who will go on to change the lives of those around them
2- Builds a foundation for a life time of leadership
3- Developing abilities to look beyond the present, envisioning what might be and how to accomplish it .
افرادیکه در این دوره پذیرفته میشوند، حداقل دوره کارشناسی را در یکی از رشته های دانشگاهی گذرانده و با حوزه تخصصی دوره کارشناسی آشنائی پیدا کرده اند. این افراد پس از فراگرفتن دانش مدیریت و تمرین مهارتهای مدیریتی در این دوره ، نیروهای ارزنده ای خواهند شد که می توانند با ترکیب دانش تخصصی و مدیریتی خود در جهت تحقق هدفهای بالا نقش مهمی در بهبود مدیریت جامعه ایفا نمایند.
رشته جالبیه و حدوداً دوساله که فکرمو به خودش مشغول کرده، مشغول کرده از اون مشغولات. کنکور سال قبل رو به دلیل اینکه درسهای لیسانسم رو نمی تونستم به موقع تموم کنم بی خیال شدم. یعنی اصلا نخوندم. ولی به جاش کلی اطلاعات راجع به اینکه این رشته اصلاً چیه و چجوری باید خوند، اصلاً باید خوند یا نه و از چه منابعی باید برای قبولی استفاده کرد، به دست اوردم. هرچی که بیشتر جلو می رفتم و اطلاعاتم راجع بهش زیاد تر می شد، علاقه ام بیشتر می شد. تا اینکه تقریباً از اوایل شهریور امسال شروع کردم به خر زنی. البته نه اونجوریا، بیشتر تفریحی می خوندم. این مدت تنها دوران درسی تو زندگیم بود که از درس خوندن لذت می بردم. فکر می کنم به این خاطر بود که هدفم معلوم بود و می دونستم واسه چی درس می خونم. می دونستم می خوام چی کار کنم. الان به این نتیجه رسیدم اینی که می گن آدم باید تو زندگیش هدفمند باشه و بدونه داره چی کار می کنه، فقط یه جمله تکراری و کلیشه ای نیست. واقعاً ارزش داره.
گذشت و گذشت (البته خیلی سخت) تا شب کنکور. شبی که اصلاً نتونستم بخوابم. نمی دونم دلیلش چی بود. نمی دونم ترس، نگرانی، آهان فکر کنم بهش می گن «استرس شب امتحان». خلاصه که شب وحشتناکی بود. چرا فکر کنم یه نیم ساعتی خوابیدم و تو این نیم ساعت اینقدر خواب سگ و گربه و خر و قورباغه دیدم که تصمیم گرفتم کلاً بیخیال خواب بشم. بالاخره صبح شد و رفتم سر جلسه. فکرشو بکن یک امتحان چهار ساعت و نیمه و یه فقره آدم که تو 24 ساعت گذشته حسابی شرمنده خواب و سیستم اعصابش شده و در نهایت پررویی هم می خواد حتماً قبول بشه. حالا بماند که این سازمان سنجش چقدر حالمونو گرفت و سوالها رو عوض کرده بود و یکیو اضافه و دو تا رو کم کرده بود (اونایی که MBA دادن حرفمو می فهمن). آخرای جلسه به شدت تمرکزم رو به دلیل بی خوابی از دست داده بودم. همه چیزو 4 تا میدیدم (در مواقع نادری هم 5 تا و بیشتر). فکر کنم هفت هشت تا سوال رو تو پاسخ نامه اشتباه وارد کردم. اصلا نمی تونستم دقیقاً بیضی های پاسخ نامه رو درست تشخیص بدم. بیضی ها داشتن جلو چشم رژه میرفتن بعضیاشون هم پشتک می زدن. تو یه عالم دیگه بودم فکر کنم یه 10 دقیقه ای با اجازتون رفتم تو خلصه!! و برگشتم باور کنید جدی می گم. خلاصه اینکه تو نیم ساعت آخر حدود نیمی از سلولهای خاکستری مخ مبارکم رو سوزوندم. نه که ازشون استفاده کنم ها ، سوزوندمشون چون دیگه کار نمی دادن. شده بودن عین زباله هسته ای که فقط با سوزوندن انرژی می دن.(فکر کنم توضیح* دلیلش همین باشه). البته بد نبود کلاً راضیم. حالا تا نتیجه ها بیاد ببینم چه گندی زدم. قرار بود 10 روز پیش نتیجه های اولیه رو بدن. ولی به دلایل نامعلوم* افتاده برای اوایل خرداد. من هم منتظرم.
انتظاری* خسته کننده.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*یادم رفته انتظار رو با کدوم ز و ت می نویسن حالا نمی دونم درست شد یا نه. بعضی وقتا یه چیزایه خیلی پیش پا افتاده یادم می ره. دارم دیگه کم کم می ترسم. با خودم می گم نکنه حافظه مخم تکمیل شده. تا اونجا که یادمه تو دوران لیسانس خیلی پُرش نکردم. از طرفی دانشمندا می گن انسان تا آخر عمرش نهایتاً از 7% توانایی مغزش استفاده می کنه و بقیشو آکبند نگه می داره. یعنی مال من پر شده؟ نکنه خدا واسه من یه دونه ظرفیت پایین انداخته؟ اصلا بعید نیست شانس که نداریم!!!
مثلاً همین چند روز پیش داشتم شماره موبایلم رو می دادم به یه نفر، شماره ام یادم رفت. شانس اووردم یه جوری جمع و جورش کردم وگرنه حسابی 3 می شد.
نکنه آلزایمر باشه؟
*این دلایل نا معلوم به هیچ وجه شامل پارتی بازی (بخوانید رأفت اسلامی) و ایجاد سهمیه 30%* برای آقازادگان و از ما بهترون نمی شود.
*30 از ظرفیت این رشته در سالهای گذشته به کسانی که خونشون این رنگیه اختصاص داده شد.