سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزها...

اعتراضهای من (قسمت دوم)

    نظر
دومیش
این دومیه سیاسی بود. هرچند که همون صنفیه هم سیاسیه. همه چیز به سیاست بر میگرده. همه چیز. همه چیز واسه اینه که ما سرمون رو عین کبک تو برف فرو کردیم و به یه عده اجازه دادیم که همه چیزمون رو هاپولی کنن.
 این دومیه مسئله آقاجاری بود که خواستن اعدامش کنند که البته همراه با اعتصابای دانشگاههای دیگه نتیجه داد و حکم اعدامش لغو شد.  
یادمه که حدوداً 5 شبانه روز تو پارک هتل(خوابگاه دانشگاه رجایی-روبروی بورس تهران) سروصدا داشتیم. توی این 5 شب، معمولا از ساعت 2 شب به بعد داد و بیدادها شروع می شد. شبهای آخر بود که انصار می خواستن بریزن تو. شبهای قبلش ریخته بودن تو خوابگاههای علامه و تهران. تقریباً حملشون حتمی بود و یادمه که حدوداً 50 تا نیروی موتور سوار و پیاده دور تا دور خوابگاه تو خیابون جمهوری، سی تیر و حافظ با موتور جولون می دادن. بچه ها وسائل شکستنی رو قایم کرده بودن. روز چهارم بود که دیگه خیلی بچه ها شلوغ کرده بودن و برادرای انصار خواستن بریزن تو. یادمه که خوابگاه یه مدیر داشت که فکر کنم اسمش مختاری یا مختارپور بود که همراه با سرپرست خوابگاه به اسم خداپناه، رفتن که مثلا با انصار که روبروی بورس جمع شده بودن، مذاکره کنن که مثلا کاری به کار بچه ها نداشته باشن. مدیر بدبخت قبل از اینکه بره، رنگش شده بود عین گچ مستراح. بنده خدا عین بید می لرزید. از در که میخواست بره بیرون در یه حرکت ارزشی پیرهنشو از تو شلوارش در آورد و گذاشت رو شلوارش. خداپناه هم همینکارو کرد. مسئولین دانشگاه هم که تو این 5 شب، هیچکدومشون از ترس به خوابگاه نیومدن و تموم مسئولیت خوابگاهی به این بزرگی گردن این بخت برگشته بود. البت اگه هم کسی میومد نمیتونست کاری از پیش ببره. اعتقاد دارم که قدرت دانشجویان فراتر از اونیه که بشه اون رو به راحتی سرکوب کرد اگه میشد، بعد 18 تیر، هیچکدوم از این اتفاقها تو هیچ دانشگاهی نمیوفتاد. حتی اگه دانشجوها سر جوگیری و خالی کردن عقده دست به اعتصاب زده باشن، که البته بخشی از دلایل بروز اعتصابهای دانشجویی هم همینه. البته این عقده ها از کجا و تحت چه عواملی شکل میگیرد، خودش جای بحث داره که طبیعتاً ناشی از کاستی ها، فشارهای روانی بر جوانان، نداشتن چشم انداز روشنی از آینده، مشکلات و فشارهای روانی که سیستم آموزشی و اساتید دانشگاه بر دانشجویان وارد می آرند، می تونه باشه که خودش، دلیل محکم و قانع کننده ای برای اعتراض محصوب میشه.
بچه ها تو اتاقهای ضلع جنوبی ساختمون 11 طبقه جمع می شدن و شعار می دادن. یادمه که مردم هم رو پشت بومهاشون جمع شده بودن و با لامپهای پشت بومشون مثلاً پالس می فرستادن. ساعت 2 شب به بعد تهران خیلی ساکت بود و صدای دانشجوها بد جور می پیچید.
یه بحث دیگه که خیلی تو اعتصابهای دانشجویی نمود پیدا میکنه، عملکرد و موضعگیری گروهها و تشکلهای دانشجوییه. با اینکه عمده اعتصابها به صورت خودجوش شروع میشن، و هیچ کدوم از تشکلهای سیاسی نقشی در شروع اون بازی نمی کنند، ولی در حین اعتصاب هر کدوم از این گروهها میخوان حرکت کلی اعتراض رو به سمت تحقق منافع خودشون پیش ببرند و از اون سوء استفاده کنن. این مطلب شامل تمامی طیفهای دانشجویی – سیاسی میشه، چه چپ و چه راست. حتی بعضی از گروهها که تو روزهای اول سعی می کنن خودشون رو مخالف این حرکت جلوه بدن ولی، سعی می کنن که خودشون رو به اعتصاب بچسبونن و خودشون رو از سران اون جلوه بدن. البته خود این دلایلی داره. بعضی از این گروهها می خوان به نوعی به منافع خودشون که احیانا تا حالا سرکوب شده، دست پیدا کنن و یا بعضی دیگه با تبانی که با معترض اله انجام می دن، توی اعتصاب نفوذ میکنن که سرانجام بتونن روند کلی اعتصاب رو منحرف کنن و یا شاید بتونن اون رو از داخل دچار اختلاف کنند. تمام این مواردی رو که گفتم تو این اعتصابها به عینه دیدم. خیلی از اونها که الان اسم نمیبرم الان تو سازمانها و وزارتخونه ها پست و سمت گرفتن. جالبه که همگی اونها هم از لحاظ درسی سطح بسیار پایینی دارن و به زور و البته پارتی، تونستن نمره بگیرن.
سیاست همینه. سیاست همیشه کثیف بوده و از این به بعد هم خواهد بود. بعضی ها سیاست رو با پول مقایسه میکنن که مثلا کدومش بهتره و یا اینکه دستیابی به کدومش میتونه منجر به دیگری بشه. به نظر من و به خصوص تو مملکت ما، سیاست همه چیز رو میتونه حاصل کنه. قدرت، ثروت والبته شهرت. ثروتی که خیلی راحت تر از کارخانه داری، دلالی و یا تجارت به دست میاد. شما هر چقدر هم که درس بخونی و بتونی مثلا فوق لیسانس و یا دکترا بگیری، حتی اگه نیت سالمی هم داشته باشی و بخوای توی یک سازمان و یا وزارت خونه کار مفید انجام بدی، تا به یک جریان سیاسی متصل نباشی و تو کثافت کاریهاشون شریک نشی، نمیتونی موفق بشی چون همیشه یه شخصی هست مثل جناب آقای کردان که میتونه با مدرک فوق دیپلم، بیاد و وزیر یه وزارت خونه حساس بشه و خودش رو دکتر جا بزنه.
درسته که سیاست و قدرت کثیفه و به قولی پدر و مادر نمیشناسه ولی، برای همین کثیف بودن هم قواعد و قوانینی وجود داره. یعنی یه حداقل هایی وجود داره که خوشبختانه نظام ولایی ما از اون بی بهره است. توی کشورهای دیگه اگه همین جریان که تو ایران اتفاق افتاده، اتفاق می افتاد، طرف رو محاکمه میکردن و حتی هم حضبی هاشون هم دیگه سنگشون رو به سینه نمی زنن و سعی میکنن از اون فاصله بگیرن. در حالی که تو مملکت گل و بل بل ما، جناب رئیس جمهور میاد و مدرک دکترا رو کاغذ پاره میخونه و خود شخص کردان هم اعتقاد داره که با توجه به اینکه نظام ما نظام ولاییست، لذا به مدرک و حتی به رای نمایندگان مردم نیاز نداره.  
خیلی صحبت هست. الآن وضع طوری شده که دیگه نیازی برای اثبات عدم صلاحیت و یا گندکاریها و دزدیهایی که تو دولت نهم انجام میشه، نیست. تورم بالای 30 درصد، کاهش فاحش قدرت خرید مردم، اختلاف وحشتناک طبقاتی، مواردی هستند که نیاز به اثبات و یا عدد و رقم ندارند. در واقع باید فکر کرد و دید چه باید کرد.
خواستم اینها رو تو یه پست جدید بدم. همینجوری اومد و نوشتم.

اعتراضهای من (قسمت اول)

    نظر

این احمدی نژاد دیگه دل و دماغ پست جدید گذاشتن برای آدم نمیذاره. چند وقته که میخوام یه پست جدید بذارم و یه خورده از گندکاریهاش بنویسم تا یه کم دلم خنک بشه که خوشبختانه روز به روز داره یه گند جدید بالا میاره. واسه همین گذاشتم همه رو یه جا بنویسم.
امروز داششتم عکسهای دانشگاه رو نگاه میکردم که چشمم به عکسهای اعتصاب سال 84 خورد. یادش به خیر. توی این 4 سال و خورده ای حدوداً 3 اعتصاب بزرگ داشتیم که همش هم رسانه ای شد.
2 تا از اونا صنفی بود و راجع به مسائل دانشگاه و یکیش هم سیاسی. البته خورده سرو صداهایی هم بود که به پای اونا نم یرسید.

اولین اعتراض

یادمه تو اولین اعتصابی که شرکت کردم تازه 2 ماه از ورودم به دانشگاه گذشته بود. حدودای آبان 81 بود که دانشگاه به هم ریخت. من هم که تازه آش خور بودم و نمیدونستم چی به چیه، خودم رو انداختم اون جلو. چه هیجانی داشت. چه تو خوابگاه چه تو دانشگاش.
فکر کنم شروعش سر کنسروهای تن ماهی بود که در قوطیهاشون باد کرده بود. اون شب تو پارک هتل بچه ها جمع شدن و یه خورده داد بیداد کردن
و فرداش قرار شد که بچه اعتصاب رو به دانشگاه بکشونن و ناهار فردا رو تحریم کنن. فردای اون روز دانشگاه برای اینکه مثلا سر بچه ها رو شیره بمالونه ، در یک حرکت تابلو نهار رو از ساچمه پولو به جوجه کباب تغییر داد.  ساعت 12 شد و نهار شروع شد. هیچکی هیچ کاری نکرد. حدود 100 نفر هم رفتن سر میزشون و 2 لپی جوجه ها رو بالا مینداختن که انّهو دیشب هیچ اتفاقی نیفتاده. تا 1 ساعت هیچ اتفاقی نیفتاد، نه تو سلف نه هیج جای دیگه از دانشگاه. ساعت طرفای 1 بود که
بهزاد فریور اومد نهارش رو گرفت و گفت می خوام بندازمش بیرون. من هم نهارم رو گرفتم و پشت سرش رفتم و بهزاد سینی غذا رو گذاشت بیرون جلوی در سلف و من هم سینی حامل جوجه کباب نازنین رو گذاشتم جلوش. بقیه هم که ماها رو دیدن پشت بند ما نهارشون رو گذاشتن رو زمین و همینطور سلف دخترا. تا اینکه سینیها رو تا در ریاست کشیدیم.
اینجا می خوام یه اعترافی بکنم.
من 10 دقیقه بعد برگشتم و سیخ جوجه کباب خودم رو با یه سیخ از یه دیس دیگه رو برداشتم و انداختم تو خندق بلا.
بابا گرسنم بووووووووووود.

روز دوم که خواستن بچه ها بریزن تو اتاق ریاست، شیشه در اتاق رئیس شکسته شد. هیشکی نفهمید اون شیشه رو کی شکست. بعداً از اون علیه بچه سوء استفاده کردن که مثلاً شما ها به اموال عمومی دانشگاه خسارت زدین. یک نکته تاکتیکی بگم و اون اینکه هر وقت می خواین جایی اعتراض کنید و یا دست به اعتصاب بزنین، به هیچ وجه اموال اونجا رو تخریب نکنین چون اگر رو یکی از اموالشون خط بیفته، بعداً علیه تون ازش استفاده می کنند و جریان اعتراض رو عوض می کنن و جای ظالم و مظلوم رو به راحتی عوض می کنن.
راستی،

اون شیشه رو من شکستم.


 

شیشه سمت چپ بود که شکست (عکس از ایسنا)