سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزها...

سفر به جزیره(1)

    نظر

هفته پیش واسه ثبت نام دانشگاه ، برای اولین بار قرار شد برم جزیره. تلفنی بلیط اهواز به بندر عباس رو واسه یکشنبه رزرو کردم و قرار شد 1 ساعت جلوتر برم بلیط رو بگیرم. خلاصه اینکه یکشنبه شد و ما هم بارو بندیلمون رو جمع کردیم و سوار شدیم. جاده اهواز به بندر عباس به طرز وحشتناکی خطرناک و باریک بود که غیر از اتوبوس ما فکر کنم بقیه جانداران موجود روی اون جاده تا خود بندر عباس، سوار تریلی و کامیون بودند. یکی دو ساعتی که گذشت تصمیم گرفتم قلم و کاغذ در بیارم یه دو سه خطی وصیتنامه بنویسم که اگه اتفاقی واسم افتاد لااقل رمز حسابای بانکیم واسه ورثه ام بمونه. از اونجایی هم که من خیلی آدم خوشخوابی هستم و تو تشک لحاف خودم خیلی راحت و بی دردسر می خوابم لذا! خیلی راحت تونستم تو ماشین بخوابمفکر کنم سرجمع تو مسیر 14 ساعته یه نیم ساعتی شد. تو بقیه این 14 ساعت نقش یک فقره جغد رو بازی می کردم.

ساعت 3.30 دقیقه شب شد که رسیدیم بندر چارک و من باید پیاده می شدم. بعلههههه چشمتون روز بد نبینه. اصلا فکر نکنید جایی که پیاده شدم وسط بیابون بود و پرنده که چه عرض کنم، سگ هم پر نمیزد. کم مونده بود دو بزنم دنبال ماشین و دوباره سوار شم.  خلاصش اینکه دوسه نفری که همراه من پیاده شدن سعی کردن که بهم توضیح بدن که آدمای اینجا آدمهای خوبین و کلا security اینجا بالاست و جای هیچ نگرانی نیست.

هیچی دیگه یه ماشین اومد ماهارو سوار کرد و حدودا 10 دقیقه ای طول کشید تا رسیدیم بندرگاه چارک و اونجا هم منتظر موندیم تا ساعت 7 صبح که قایق پر شد و به طرف جزیره حرکت کرد. قایق که حرکت کرد اولاش جالب بود. بعد که یه مدت گذشت دیدم نه راستی راستی وسط دریا هستیم و اصلا شوخی بردار نیست. وسط دریا که رسیدیم مرغهای دریایی همینطور دنبال قایقمون میومدن. با خودم فکر کردم این ناکسا منتظرن قایقمون جر بخوره تا بیان هممون رو هپلو کنن. اینجا بود که دو سه تا فحش رکیک نثار احمدی نژاد کردم*
کم کم داشتم یاد خوابهایی میوفتادم که خونوادم و رفیق رفقا برام دیده بودن.

45 دقیقه رو آب بودیم که ساختمونهای جزیره از دور پیدا شد. 5 دقیقه بعد روی خاک کیش بودیم. ترجیح می دم اول از هوای جزیره واستون یگم که اگه خدای ناکرده قصد سفر به جزیره تو تابستون رو دارید، قبلش یه دل سیر عزیزانتون رو ببینید. جدا از شوخی، هوای جزیره تو تابستون وحشتناکه. رطوبت هوا 100% و البته همراه با آفتابی نسبتاً سوزان.جزیره تو تابستون دقیقاً مثل یه سونای روبازه (جدی میگم).

جدا از هوای وحشتناکش، به شدت زیباست. تو این 5 دقیقه ای که تو ماشین بودم تا برسم به دانشگاه، متوجه شدم به هیچ وجه شبیه خاک اصلی ایران نیست. این عدم شباهت شامل نظم، زیبایی، فرهنگ بالای مردم، و چندین و چند مورد دیگه میشه که اگه تا حالا رفتین حتماً با من موافق هستین.

دیگه حوصله ندارم بقیشو بنویسم. شاید تو پست بعدی نوشتم.

 

*نمی دونم واسه چی احمدی نژاد رو انتخاب کردم. فکر کنم واسه اینکه دم دست ترین آدم تو این دوره زمونه واسه بدو بیراه گفتن خودشه!!!