سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزها...

سیاهی

    نظر
وقتایی که دوست دارم بنویسم، اینترنت ندارم و هر وقت اینترنت دارم عمرا سراغ نوشتن تو این خراب شده نمیام. البته فکر می کنم به دور از منطق نباشه. خود من عمده دلیلی که دوست داشتم یه وبلاگ داشته باشم این بود که بتونم اونچه رو که می خوام فریاد بزنم رو توش بنویسم و این حالتها بیشتر وقتای تنهایی سراغم میاد. وقتایی که به خودم و دنیا و وضع رو به ویرانی ایران فکر می کنم. وقتایی که احمدی نژاد میاد جلوی چشمم و اونوقته که آینده سیاه و شانس سیاهتر از اونه ما دهه شصتیها میاد جلوی چشمم. اونوقته که دوست دارم فریاد بزنم، دوست دارم فریادهام رو یه جایی بنویسم، به کسی بگم. ننویسم برای اینکه کسی ببینه، بنویسم واسه اینکه خودم آرامش پیدا کنم. 
نوشتن خوبیش همینه. همین الان با بی حوسلگی پارسی بلاگ رو باز کردم ولی الان که این دو خط رو نوشتم، دوست دارم تا فردا تایپ کنم. یه وقتایی فکر می کنم این رژیم نشسته داره برنامه ریزی می کنه تا دهه شصتی ها به هر مرحله ای که رسیدن، بزنن تو پوذشون.(مدرسه، دانشگاه، کار، زندگی، خونه، یه آدم واسه رئیس جمهوری ....)
فکر می کنین آینده این مملکت چه میشه؟ به اون سیاهی هست که من می بینم؟

"هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند ووضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن."
دکتر علی شریعتی